بیچاره کلاغ های تنهای در به در... چه روزگاری شده! با وجودی که سهم پنیرشان زیاد شده و حاضرند مدت ها روی شاخه های درختی بنشینند تا روباهی برای فریبشان بیاید، اما حتی روباه هم دیگر تمایل به فریبشان ندارد! کلاغ ها مانده اند و زیبایی های پنهانشان! کلاغ ها مانده اند و تنهایی هایشان و مدام با انواع قالب های پنیر که کنارشان روی شاخه ها برای لحظه ی شکار توجه روباه گذاشته اند ، قار قار می کنند تا روباهی آن ها را ببیند و برای به دست آوردن پنیر هم که شده ، زیبایی پرهای سیاهشان را تحسین کند! نمی دانم یا روباه دیگر پنیر دوست ندارد یا کلاغ دیگر زیبا نیست یا فریب دیگر جایی روی زمین ندارد! انگار دست های کلاغ ها و روباه ها رو شده اند...حتی دیگر فریب خوردن و فریب دادن هم قشنگ نیستند، شاید هم پنیر، دیگر طعم و مزه قدیم را ندارد، شاید هم پنیر، طعم فریب ندارد یا شاید فریبِ پنیری دیگر جایی ندارد! نمی دانم...