چه درد آور است زخم و زخم ، زخم است و
من، فرق تیغ و تبر و چاقو و ساطور را نمی فهمم!
من، دلیل آرزوهای برباد رفته ی مفلس و
شعف و شور روز افزون امپراطور را نمی فهمم!
من ، دلیل این همه جنگ و جنایت
بر سر قدرت و زر و زور را نمی فهمم!
من، دلیل غرور آدم در حالی که می داند
عاقبتش هست رفتن و گور را نمی فهمم!
من، دلیل این که چرا خدا برای سرنوشت بشر
پخته آشی این همه سرد و بدمزه و شور را نمی فهمم!
من، دلیل تفاوت دارا و ندار و فیل و مور را نمی فهمم
من، دلیل درد قلب و غم و غصه و اشک و سوز را نمی فهمم
من، دلیل بردن و باختن و ضرر و شکستن و
دوباره شکفتن و رسیدن به اوج و سود را نمی فهمم!
من، دلیل این که چرا بشر تا این حد سخت از
عشق و عاطفه شده دور را نمی فهمم
من، دلیل این که چرا حقیقتِ عشق با
فراق و رنج فراوان ، شده جور را نمی فهمم
من، دلیل این که چرا چشم دل این یکی برای
دیدن شادی آن یکی ، شده کور را نمی فهمم...