( ​​Raana Maskanmeidan ( Poet and Writer

 به وب سایت رسمی رعنا مسکن میدان ( شاعر و نویسنده ) خوش آمدید 

به نام خداوند مهربان​​​​​​​

شاعر بودن...

شاعر بودن سخت است، چون : شاعر بودن یعنی با احساسات صد در صدی آدم بودن، یعنی با هر قطره اشک آدم دیگری دریا دریا گریستن و از کینه آزاد بودن، یعنی در این دنیای پر از دروغ، کاملا صادق بودن، شاعر بودن یعنی رفیق قلب های زخمی و خالص بودن، شاعر بودن یعنی برای شمع ها سوختن و پروانه ای شاد بودن، شاعر بودن یعنی به سرعت بخشش هر …
ادامه مطلب

باید، نباید...

آدم باید با صداقت برای عشق واقعی بجنگد آدم باید با روحش، ارزش محبت را بفهمد آدم باید قلبش را به روی بدی ها ببندد آدم باید از ته دل به غم های بی ارزش دنیا بخندد آدم باید نان پاک بیابد حتی شده با رنج و زحمت آدم باید مثل پروانه دور آدم مهربان بگردد آدم نباید در مرداب غرور و دروغ بماند تا بگندد آدم نباید از بی مهری ها، بی وفایی …
ادامه مطلب

دلم...

دلم برای تخم شکسته و بی حاصلِ پرنده که از پشت شیشه های پنجره با کنار زدن پرده توی لانه اش روی شاخه ی درخت می بینم، می سوزد دلم دارد از غم و تنهایی و درد حتی  با وجود بودنِ در جمع، برای دیدنِ چهره هایی پر از کینه و اخم می پوسد دلم برای دلِ حساسِ پروانه که شده سخت شکسته و زخم، با حسی تلخ، شعر می گوید …
ادامه مطلب

شمارش ستاره...

من برای مرگ ماهیِ درونِ تُنگ، گریه می کنم! من آدم را خط زدم، به خودم، خدا تکیه می کنم من مدد به مورچه برای حملِ سختِ دانه می کنم من تخمِ پرنده را با تپیدن دلم، گرم در لانه می کنم من برای زخم بال شاپرک، عجیب ناله می کنم من موهای ناز قاصدک را لطیف شانه می کنم من سختیِ غرور را با صداقت، سریع ساده می کنم …
ادامه مطلب

جشن دنیا...

چه زندانی درون خود شدی ای دل! درِ این دنیای بی محبت را باید بگیرند گِل ببین جشن دنیا برپاست برای عاقل و جاهل! عشق برای تمام لذت ها و شادی ها هست قاتل ای دل، خودت را دیده ای مانده ای تنها در ساحل؟! تمام پر زدن هایت، شوق و رنج هایت شدند باطل چه شد از عمری مهربان بودن، تو را حاصل؟! این دنیای پر از نامردی ها و …
ادامه مطلب

آی ای ابرها...

آی ای ابرها ای پنبه های نرم پتوی گرم خیالم! آی ای ابرها من هم مثل شما از شدت غم دلم می خواهد شدیدا ببارم آی ای ابرها دیگر خواب نمی آید به چشم هایم آی ای ابرها دوباره بیایید و از آسمان، شعر و قصه بگویید برایم آی ای ابرها می بینم شما هم ناراحتید برای غصه ها و حالم آی ای ابرها خسته ام، چقدر با شما شکل …
ادامه مطلب

و دوباره بهار... ( بهار ، مبارک )

فصل پایان اشک و انتظار و برگشت پرندگان مهاجر فصل تبدیل مرگ به زندگی و نو شدن و آرامش خاطر فصل سرودن شعرهای عاشقانه توسط قلب و احساسات شاعر فصل دیدن هنرمندی خداوند پاک و مهربان و قادر فصل جوانه زدن شاخه های خشکیده ی درختان و معجزه فصل استشمام هوای تازه با باز کردن پنجره فصل نوازش گوش های دل با آواز خوش چلچله فصل دیدار با شکوفه های رنگارنگ و …
ادامه مطلب

به قول معروف...

به نظر من آفتاب در زمستون نعمته و برف در تابستون نعمته! ولی من نمی دونم چرا برف توی زمستونه که سرده و آفتاب توی تابستونه که گرمه؟! البته دخالت در کار خدای دانا ممنوعه و این ها که گفتم همشون فقط در حد نظر و حرفه... هرچند در این روزگار، هیچ چیز در سر جای خودش قرار نداره، ولی  هر چیزی به وقت و به جای خودش قشنگه، نه؟... …
ادامه مطلب

نامهربانی...

این روزها کجای دوستی ها زیباست؟! این روزها عشق به شدت ناپیداست! مهربان که میشوی، به عقلت شک می کنند و می گویند : فلانی ، مهربانی سخت مجنون و شیداست! آری ، یافتن رفیق مثل دست یافتن به یک رویاست! لطفا صادقانه بگویید : چرا صداقت رفت و کجای دنیاست؟! من، نه تلخم، نه افسرده، فقط شاعری هستم که واقعا تنهاست دنبال انسان می گردم، چون بدون آن، دنیا …
ادامه مطلب

نگاه کن...

دیگر توقع مهر و وفا و صفا داشتن از آدم ها، بی جاست! این روزها آدم ها حوصله ی خودشان را هم ندارند چه برسد به ... هر آدمی دارد تلاش می کند خودش را به شکلی به جایی قلاب کند تا در دریای غم غرق نشود، یکی به ورزش، یکی به موسیقی و حتی یکی به سیگار و... پناه می برد و برای نسل ما که روزگاری شاهد آدم …
ادامه مطلب

ناامیدی...

ناامیدی یعنی با تاسف ، دیگر انگیزه ای نداشتن ناامیدی یعنی دیگر بذری در خاک باغچه نکاشتن ناامیدی یعنی سکوتی سرد و دیگر دل نباختن ناامیدی یعنی سقوط و سازی غم انگیز و جگرسوز را نواختن ناامیدی یعنی بی حس شدن و برای زمستان شال گرمی نبافتن ناامیدی یعنی دیگر در هیچ چیزی شادی را نیافتن ناامیدی یعنی دیگر دنیا را با تمام لذتش نخواستن ناامیدی یعنی با اسب رویا در …
ادامه مطلب

مرهم...

ماندنی هایی که در راه رفاقت کنارمان مانده اند، با ما در سفره هایی کوچک،لقمه های نان و پنیر خورده اند و هرگز قلبمان را نرانده اند، گاهی خشم و عصبانیت ما را دیده اند ولی به روی خود نیاورده اند، با روحی به وسعت آسمان، صبور بوده اند و برای ما در تاریکی های راه، ماه را از آسمان به زمین آورده اند، این ماندنی ها رفیقانی ناب و قانع …
ادامه مطلب

تولد...(از کتاب برف ، رفت...)

تولد تلنگری است برای یادآوری گذر سریع زمان تولد تشکری است برای تمام مدتی که شده ایم در دنیا مهمان تولد یعنی همه می رویم به سمت مرگ، مثل رود روان تولد یعنی روزگار می گذرد و روزی می آید که دیگر نیستیم جوان تولد تصوری است از فاصله ی بین آمدن به این دنیا و رفتن به آن جهان! تولد یعنی زیبایی ها را ببین و باش به عمق جذابیت …
ادامه مطلب

روزگار...

روزگار عشق های عجیب و غریب و سطحی و تو خالی روزگار چند روزی کنار هم بودن و بعد فراموش کردن و حسی عالی! روزگار دوستی های پوچ و خنده های مصنوعی و زوری روزگار مخفی کردن چشم ها با عینک های گران قیمت دودی روزگار تنهایی درونی و دردهای عمیق روحی روزگار مرگ صداقت در رفاقت و قول های صوری روزگار با بی خیالی پا نهادن بر قلب سرخ عاشق و …
ادامه مطلب

رفت...

و حالا ، من ، رعنا ، شاعری رها می خواهم غمگین ترین دردِ دلم را بنویسم : پدر رفت، دوست رفت، دل رفت، دلدار رفت، یار وفادار رفت چون آب روان و بعد از این رفتن ها دیگر چه انگیزه ای می ماند برای گذراندن شاد زمان؟ و بعد از این رفتن ها چه فرقی می کند آدم ، پیر باشد یا جوان؟ و بعد از این رفتن ها چه فرقی …
ادامه مطلب

دلیل...

چه درد آور است زخم و زخم ، زخم است و من، فرق تیغ و تبر و چاقو و ساطور را نمی فهمم! من، دلیل آرزوهای برباد رفته ی مفلس و شعف و شور روز افزون امپراطور را نمی فهمم! من ، دلیل این همه جنگ و جنایت بر سر قدرت و زر و زور را نمی فهمم! من، دلیل غرور آدم در حالی که می داند عاقبتش هست رفتن و گور …
ادامه مطلب

بی قراری...

لطفا به دنیای من ، دست نزنید، لطفا به خیال و باور لطیف من سنگ نزنید لطفا وقت دیدار من به خودتان رنگ نزنید لطفا برای جویا شدن احوالم و کشف افکارم با قلب خالی از احساستان، به من زنگ نزنید دنیای من، منِ رعنای صادق و عاشق با  صفا و سادگی و سخاوت سبز شده با عشق و گذشت و رشادت رنگ شده با شعر و ترانه و رفاقت فرش شده …
ادامه مطلب

من...

 در گوشه ای از این جهان، من، صبح تا شب، شب تا صبح در حال نوشتن و شعر گفتن و عاشق ماندنم در حال دلداری دادن به دلم و مهربانی کردنم در حال اشک ریختن و غصه خوردن برای قلب های از بی عشقی در حال مردنم من، شاعری عاشق از عشق با سخاوت گفتنم من، حالا فقط نفس می کشم، چون  همان وقت که آدم، قلبم را شکست  فرشته ها …
ادامه مطلب

حسین(ع) ، نجات روح...

ذکر یاحسین، به قلب هر عاشقی قدرت می دهد دوستی با حسین، برای رفتن به راه راست، فرصت می دهد کنار حسین ماندن، به وجود آدمی جرات می دهد نام حسین، انسان را به عرش می برد و به انسان، حسینی، افتخار و شهرت می دهد حسینی شدن، بهشتی شدن را اجرت می دهد والا حسین، عاشق را رهایی از غریبی و غربت می دهد وصال حسین، برای لمس نور خدا، نوبت می دهد …
ادامه مطلب

برای حسین(ع) ، برای محرم...

حسین، تو، نهایت عشق در عالمی با به زبان آوردن اسمت، به آسمان می رسد قلب آدمی حسین، تو، مولای محبوب منی دوباره محرم، دوباره عاشقی و عاشورا هیچ کجای جهان نمی یابی چنین مرهم و دارو را دوباره قلبم که پر از امید می شود تا تو ببینی او را دوباره اشک ریختن برای مظلومیت تو و یاد بانو زینب(س) و غصه ها و صبوری ها دوباره با سخاوت و …
ادامه مطلب

رفیق...

رفیق، آدمی نیست که  یارش را غرق در غم رها کند رفیق، آدمی است که  حتی در بدترین شرایط هم وفا کند رفیق، آدمی است که حتی  با غصه های یارش هم صفا کند رفیق، اگر آدم حسابی و واقعی باشد  می تواند تمام دردهای روح را دوا کند رفیق، تا آخرین نفس، صادقانه می ماند حتی اگر تمام دنیا هم به یارش جفا کند رفیق، آدمی است که از یارش …
ادامه مطلب

نمره بیست...

 دست از سر قلب من بردارید! من اصلا شبیه به انسان و غرق در نامهربانی نیستم! من تمام عمرم با احساس و عشق و صداقت زیستم، دست های قلب من مثل دست های قلب انسان  آلوده به قتل عاطفه و رفاقت و معرفت نیستند! من مثل انسان برای منفعت و گذر کردن از رنج و درد، هزار چهره و تلخ و نامرد و زرد و بد نیستم! من تمام عمرم …
ادامه مطلب

قلب غمگین...

گاهی ساعت ها خالصانه به شعرهای عاشقانه ی حافظ فکر می کنم، گاهی با چشم های پر از غم فروغ به دنیا نگاه می کنم، گاهی با لطافت قلب سهراب حس می کنم و صادقانه با خودم می گویم : کاش دنیا، به رنگ سیاه نشده بود و هنوز هم ، همه با هم مهربان بودند و هیچکس از هیچکس به خاطر عشق و مهربانی نمی ترسید و آدم ها راحت خطاهای هم را …
ادامه مطلب

شاعر...

شاعر، انسانی با قلب لطیف است که برای کاهش میزان احساساتش، میزان اشک هایش را افزایش می دهد! شاعر، عاشقی است که حتی برای درد یک مورچه هم غصه می خورد و حواسش به تمام قلب های اطرافش هست! شاعر، عابدی است که خدا را در هر پدیده ای می بیند و صدای خدا را می شنود، شاعر، شعر می سراید تا بار سنگینی که کلمه ها در فکر و قلبش ایجاد …
ادامه مطلب

خودت...

صبر کن و آروم آروم ، خودت رو کشف کن خودت رو کاملا درک کن خودت ، خودت رو گرم کن خودت رو تنها رفیق برای خودت فرض کن خودت ، باغ قلبت رو با امید سبز کن نه و ناامیدی رو از روح خودت حذف کن خودت رو در دریایی از مهربانی ، غرق کن در صفحه  های سیاه و تاریک سرنوشت ، خودت با رنگ عشق ، خورشید طلایی …
ادامه مطلب

بگذار...

بگذار تمام آدم ها فکر کنند که نمی فهمی، وقتی که فهمِ آن ها در نگاهشان نهفته نه در قلبشان!بگذار با سنگدلی بال های رویاهایت را بچینند وقتی که احساس متفاوتت را نمی بینند و پرواز فقط بال زدن معنی می شود در افکارشان!بگذار عشق را نفهمند و غرق باشند در هوس هایشان...فهمیدن ، عشق ، پرواز ، احساس : درد دارند، غم دارند، زخم دارند...بگذار فقط آسایش و غرور و خودخواهی …
ادامه مطلب

قلب و عقل...

رابطه ای که در آن عقل وارد و دل از آن خارج شود، دیگر نمی تواند زیبا و عاشقانه شود! کاش درد عشق واقعی، قسمت تمام آدم ها شود! با دل، رابطه سرشار از احساس است و هست آبی با توام ای عقل من، چرا تمام و کمال در هر رابطه ای، خوابی؟! چرا در رابطه ها، قدری از احساست نمی کاهی؟! می دانی ، عقل و دل، دشمن همند، عقل …
ادامه مطلب